مدینه سحرگاهت رافراموش نخواهم کرد - حلقـــه ـ بچه های عمره دانشجویی
 

 

 

مدینه سحرگاهت رافراموش نخواهم کرد - حلقـــه ـ بچه های عمره دانشجویی

 از سرچشمه برگشته‌ايم..

اما هرچه پيش مي‏آييم

بيشتر احساس تشنگي مي‏کنيم..

 لحظه به لحظه از دلمان دورتر مي‏شويم

و در حسرتيم  که چه کم نوشيده‌ايم از 

زلال جـــــاري عشــق..

 

 

 

   معرفي وبلاگ |  ایمیـــل  | خـانـه   

 
 
مدینه سحرگاهت رافراموش نخواهم کرد

نوشته‌ي:
 

جمعه 88 تیر 5
 

 

 

اخرین سحرگاهی بودکه تومدینه بودیم طبق روال شبهای گذشته قرارمون بین الحرمین بودامااین بار پایین قبرخانم ام البنین...
یادمه تامدیرکاروانمون اولین صلوات رو به نرمی فرستاد صدای گریه ی بچه ها بلندشد انگار همه فقط منتظربودن که یکی شروع کنه
این بارتوسل کردیم به اقاصاحب الزمان واقای کولیوندبرامون خوندن:
من ان کوچه گرد شب انتظارم  که جزدیدنت ارزویی ندارم  نگاهی برای خداکن مرا
باورش برای هممون سخت بود که روز اخروبه همین زودی6روزگذشت
یادروزاول افتادم که باورم نمیشد که این منم روبه روی گنبد خضرا دارم جواب سلام پیامبرمیدم اون موقع اصلادوست نداشتم به رفتن فکرکنم
اما حالاخودم رو بایدبرای وداع اماده میکردم
اصلانمیدونم توچه حالی بودم ازیه طرف غم جدایی دیوونم میکرد واز طرف دیگه شوق وصال سرمستم
وچه سوزناک زمزمه میکردیم:

    مدینه من میروم تو وفاکن  مرایکباردگرتوصداکن




معرفي وبلاگ |  ایمیـــل  | خـانـه

یادآوری
...
ضیافت
درانتظارتولد
عهد
در کویر بی کسی
یا رسول الله...
آمدم اما دل تو را نیز جا گذاشتم
مدرسه ی بی مدیر
دعوت تو!
آسمانی می‏شوم
سخت است خدایا..
[عناوین آرشیوشده]