دیر شده است، باید چه می کردم ؟ مگر کجا را غلط آمده ام که هیچ راهی باز نیست و همه ی درها بسته است .
بس که دیوار ها را برای پیدا کردن راهی، روزنه ای، خراشیده ام ناخن هایم شکسته است ، انگشتانم زخم شده است .
بس که مشت کوبیده ام به در و دیوار دست هایم درد می کتد .
امّا در اصلی کلید می خواهد و تو مفتاحی، گشاینده ی همه ی فروبستگی ها.