• وبلاگ : حلقـــه ـ بچه هاي عمره دانشجويي
  • يادداشت : مدينه! تو بگو...
  • نظرات : 1 خصوصي ، 5 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    هر چه كه بيشتر مي گذشت حس بغض و كينه ام نسبت به اين ملعون ها بيشتر مي شد...از ابن تيميه عليهما عليه تا اولي و دومي و سومي...

    آخر با كدام عقل و منطق جور در مي آمد... مگر غدير به آن عظمت و جمعيت را فراموش كرده بودند؟!

    همين دو ملعون مگر بخن بخن نگفتند...

    محمد در كنار ضريح پيامبر آهسته اشك مي ريخت و يواش مي گفت: قربان مظلوميتت برم يا اميرالمومنين... كه حتي اسمت را هم نميشه برد...

    و من بو مي كشيدم تا حس كنم آيا هنوز از كنار اين همه رايحه تلخ و شيرين هندي و پاكستاني بويي از درب نيم سوخته به مشامم مي رسد يا نه...؟!

    اما فرياد غربت مولا از نامردمان و فرياد مادر در حمايت از ولي الله گوش هر شنونده اي را مدهوش مي كند...

    كسي هست كه بشنود و نگريد و مويه نكند...؟!

    كسي هست كه بداند و غم اين فاجعه عظمي او را آواره نكند؟!

    الله اكبر...

    فاطميه، مظلوميت مولاست و دفاع جانانه مادر از ولايت ولي الله...

    اين ايام تسليت باد

    التماي دعا