هر چه كه بيشتر مي گذشت حس بغض و كينه ام نسبت به اين ملعون ها بيشتر مي شد...از ابن تيميه عليهما عليه تا اولي و دومي و سومي...
آخر با كدام عقل و منطق جور در مي آمد... مگر غدير به آن عظمت و جمعيت را فراموش كرده بودند؟!
همين دو ملعون مگر بخن بخن نگفتند...
محمد در كنار ضريح پيامبر آهسته اشك مي ريخت و يواش مي گفت: قربان مظلوميتت برم يا اميرالمومنين... كه حتي اسمت را هم نميشه برد...
و من بو مي كشيدم تا حس كنم آيا هنوز از كنار اين همه رايحه تلخ و شيرين هندي و پاكستاني بويي از درب نيم سوخته به مشامم مي رسد يا نه...؟!
اما فرياد غربت مولا از نامردمان و فرياد مادر در حمايت از ولي الله گوش هر شنونده اي را مدهوش مي كند...
كسي هست كه بشنود و نگريد و مويه نكند...؟!
كسي هست كه بداند و غم اين فاجعه عظمي او را آواره نكند؟!
الله اكبر...
فاطميه، مظلوميت مولاست و دفاع جانانه مادر از ولايت ولي الله...
اين ايام تسليت باد
التماي دعا