• وبلاگ : حلقـــه ـ بچه هاي عمره دانشجويي
  • يادداشت : آسماني مي‏شوم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + زهرا مرادي 

    با سلام ...

    مي روي سفر برو ولي زود بر نگرد . مثل آن پرنده باش ، آن پرنده كه رو به نور كرد . جز دلت چيزي با خودت نبر ولي با خودت راه را بيار ...

    و يا بهتر است اينطور بگويم كه: اين كوچه هاي تو در تو ، اين خانه هاي شانه به شانه و دقايق به هم پيوسته رنجيره اي از شكوه را به تجلي نشانده اند . دقايق نبض نيايشند و خانه ها پله هاي تكامل .خدايا ما را به خودت برسان . ياد ايامي...

    در گاه لرزش دلتون ما رو فراموش نكنيد .

    خير پيش و ايام به كام .

    خداحافظ با دلي پر درد و سينه اي پر آه...

    خداحافظ با بغض سنگين در گلو و اشكاني در نگاه...

    خدا حافظ سيد خدا...

    تو برو...

    دوستان به جاي ما...

    مائيم اينجا غريب و دلخسته و تنها...

    و تو آنجا...

    كنار يار...

    خوش به حالت سيد...

    مي روي آنجا آسماني و اينجا ما به عقال زمين گرفتار...

    فردا كه رفتي...

    به صحن و سراي مدينه النبي كه رسيدي...به دروازه هاي بقيع كه چشم دوختي...آسماني كه شدي...يادت باشد ما آدم هاي زميني دست و پا بسته مانده در اين غربت را...

    بوسه باران كه كردي يادمان باش...

    قول دادي و قسم خوردي كه يادمان هستي... و اما گله ما را و شكايت مارا به پيش بزرگ آنجا ببر...

    سيد...

    قول دادي...

    به اشكانت قسم دلم داغ شده...

    سيد...

    سلام مرا هم به مدينه برسان...

    ياعلي