سلام فاطمه خانم؛ حاجيه خانم
من هم از اين اتفاق خيلي تعجب كردم
و فقط گفتم: ...
من هم روزي فاطمه را نمي شناختم؛
ولي خودش با تمام لطف و كرامت مرا دعوت كرد به خانه اش و مهماني بزرگ ميزبان هاي بزرگ
اما...
من نابينا رفتم به اين مهماني.
در آن جا چيزي نديدم؛ نه اين كه چيزي نبود، نه....
من نمي ديدم!
و حالا بعد از سه ماه روز شهادت ميزبانم احساس كردم آشنايي در نزديكي ام هست و من كمي بينا شده ام
و اينك مي گويم بيا دست به دعا بداريم كه همگان بينا شوند...